«تنها سه کشور اوشینیا، اوراسیا و ایستیشیا در جهان وجود دارد که همیشه در حال نزاع با یکدیگرند. در کشور اوشینیا، جامعه به سه طبقه کارگر، اعضاء عادی حزب و اعضای رده بالا تقسیم شدهاند که باید از برادر بزرگیا رئیس حزب اطاعت کنند. نوشتن در این کشور ممنوع است و آزادیهای فردی و انسانی محلی از اعراب ندارند. تنها موضوع مهم حزب است.»
توصیفات فوق برایتان آشنا نیست؟ کمی فکر کنید. بله درست حدس زدید. تکههایی از رمان 1984 را نقل کردیم که توسط کاوهی میرعباسی ترجمه و روانهی بازار شده است.
«اریک آرتور بلیریا» در هندوستان قدم به این دنیا گذاشت و پیش از یک سالگی، همراه والدیناش به بریتانیا مهاجرت کرد. او برای آنکه به عنوان فردی انگلیسی شناخته شود، خود را با نام مستعار «جرج اورول» معرفی میکرد.
اورول در رمان 1984، با الهام گرفتن از کتاب جمهور ارسطو که جامعهی آرمانیاش را در آن شرح میدهد، آرمانشهری غرق در تباهی و سیاهی را نشان میدهد که در آن ناتوانی و نادانی انسان فضلیت است. اما «وینستن اسمیت»، شخصیت اصلی رمان که فردی انقلابی، متفکر و از اعضاء عادی حزب است، تلاش میکند به کمک دختری که «جولیا» نام دارد، شان انسانها را حفظ کرده، عشق و دوستی را به جامعه بازگرداند و آرمانشهر برادر بزرگ را نابود کند.